شعر زیبای قطار پنجره هایش را گرفته زیر بغل از شاعر معروف ایرانی حسین صفا برای شما شعردوستان در ادامه حاضر شده است.
حسین صفا «زاده 1359» شاعر و ترانه سرای ایرانی است. او سرودن شعر و ترانه را از نوجوانی آغاز کرده و همچنان به سرودن ادامه می دهد و پیشنهادهای متنوعی به غزل و ترانه امروز ارایه دادهاست.«حسین صفا» موازی با سرودن غزل و ترانه، در سرودن شعر آزاد همدست دارد.
قطار پنجره هايش را
گرفته زير بغل مي رفت
و پشت ابر نهان مي شد…
دلم كه ماه محالش را
به حال بدرقه مي افتاد
دنیا پر از چمدان مي شد
*
و برگ بود كه مي باريد
و باد خسته وزان مي رفت
خزان مسافتي از من بود
كه در تدارك رفتن بود
ولي همينكه خزان مي رفت
دوباره باز خزان مي شد
*
مرا تو بی سببی هرگز
بدون ماه شبي هرگز
دو پیک آخر عمرم را
به اين شراب لبي هرگز
براي هرگز لب هايت
شراب نيز دهان مي شد
*
جذاميان دلم پيرند
و دست های تو اكسيرند
جوان شان كن اگر آن
روايت است كه حافظ هم
به ياد روی تو پيری را
به يك اشاره جوان مي شد
*
قطار بی سر و بی دستان
روانه شد به انارستان
و جان خلق چه ارزان بود
لبت كه سرخ پريشان بود
به شهر ولوله می افتاد
انار بس كه گران مي شد
*
قطار پنجره هايش را
گرفته زير بغل مي رفت
و او به ماه عسل مي رفت
كه سر در آورد از جایی
خبر نداشت كه دنيايي
براي او نگران می شد
*
به اختيار كه مي آييم؟
چرا براي چه مي آييم؟
نخواستيم نمي آييم
و آمديم خداوندا
چه خوب بود نه مي مانديم
نه وقت رفتن مان مي شد
*
بجز تو هيچكس اينجا نيست
خدا هم اين همه ی غمگين نيست
خدا هم اين همه ی تنها نيست…
بساط گريه مهيّا نيست
وگرنه رو به انارستان
چه سيل ها كه روان می شد.