پارس ناز پورتال

دکلمه ها و شعرهای سوزناک شب های قدر

دکلمه ها و شعرهای سوزناک شب های قدر

چـه شب هایي کـه پرپر شد چـه روزانی کـه شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

 

برات مـن شبی آمد کـه در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد کـه در زلف تـو تب کردم

 

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

 

تمام مـن همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام مـن همین جان بود جان را جان بـه لب کردم

 

دعایی بودو تحسینی، درودی بودو آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

 

تـو بودی هر چـه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تـو بودی هر چـه اسبابم اگر ترک سبب کردم

 

نظر برداشتن از خویش بودو خویش او بودن
اگر چیزی بـه چشم از علم انساب و نسب کردم

 

الهی عشق درمن چلچراغی تازه روشن کن
 ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم

 

ای کـه از صورت خونین تـو غم ریخته اسـت
با تماشای تـو یک باره دلم ریخته اسـت
 

چـه بـه روز سر تـو آمده آخر بابا
سرت از ضربه شمشیر بـه هم ریخته اسـت

 

دخترت کاش بمیرد کـه نبیند هرگز
خون فرق تـو قدم پشت قدم ریخته اسـت

 

مادرم آمده بالای سرت با زحمت
اشک بر زخم تـو با قامت خم ریخته اسـت

 

کربلا زنده شده در نظرم میبینم
ترس دشمن کـه پس از صاحب علم ریخته اسـت

 

تا کـه غارت کند خیمه ی مارا یکسر
قبل آتش زدنِ آن بـه حرم ریخته اسـت

 

فرق خونین تـو را کاش نمی‌دیدم مـن
یادِ آن خون کـه از دست قلم ریخته اسـت

 

خود رابه خواب مي زني ای بنده تا بـه كي !؟
هي توبه پشت ِ توبه، سرافكنده تا بـه كی !؟

 

دنيا وفا نكرده ، وفا هم نمي كند
با زرق و برقش از غم دل، كم نمي كند

 

از حوض ِ نور،كي بـه رخت آب مي زني !؟
كي دست رد بـه سينه ی اين خواب مي زني !؟

 

ای بنده جزء براي خدا بنده گي نكن
!کج می روي،لجاجت و یک دنده گی نکن

 

بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمیزند
غير از خداي ِ خود بـه كسي رو نمي زند

 

عقلت مگر بـه شايد و بايد نمي رسد !؟
بارِ كجت بـه منزل و مقصد نمي رسد

 

تيشه نزن بـه ريشه ی خود بنده ی خدا
بیراهه می روي، نشو شرمنده ی خدا

 

جاي غم ِ بهشت، غم ِ پول مي خوري !؟
بيچاره ای كه مثل پدر گول مي خوري

 

بيهوده هي براي دلت كيسه دوختي
باغ بهشت رابه جو ِ ري فروختي !؟

 

ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر نده
لحظه بـه لحظه عمر خودت را هدر نده

 

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ گريه كن
آيا زمان توبه ی تـو نيست!؟ گریه کن

 

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ توبه كن
غيراز تـو و خدا كه كسي نيست!توبه کن

 

شبهاي قدر ناله بزن بي معطلي
دستم بـه دامنت، مددي مرتضي علي

 

شبهاي قدر اشك تـو را كوثري كند
زهرا براي شيعه ی خود مادري كند

 

جا مانده ای ز قافله، هيهات، گریه کن
امشب براي عمه ی سادات گريه كن

 

شايد خدا بحال ِ خرابت نظاره كرد
پرونده ی سياه تـو را پاره پاره كرد

 

مانند سوزِ صبح ِ مه آلود مي رسد
وقتي نمانده اسـت، اجل زود مي رسد

 

باید بری ! بـه فكرِ حساب و كتاب باش
فكر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش

 

شبهاي قبر، تيره تر از كرده هـای توست
مهتاب روشنش سفر كربلاي توست

 

بي نور عشق، قبر تـو دلگير مي شود
امشب بگير تذكره را ، دير مي شود

 

ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگير
امشب بـه گريه دامن ارباب را بگير

 

 شب قدر اسـت امشب مست مستم‌ ای خدا با تـو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تـو

 

دراین خلوت تـو مـن یا مـن تـو، انصاف از تـو می خواهم
تـو با مـن مست یا مـن مست هستم ای خدا با تـو
 

خواه از مـن كه هرگز راه عقل و عافیت پویم
كه مـن دیوانه از روز الستم ای خدا با تـو

 

دویدم سال‌‌ها اما بـه دور افتادم از كویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تـو

 

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تـو

 

تـو هر جا جلوه كردی مـن تـو را دیدم پرستیدم
بـه هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تـو