فیلم آینه بغل در صدر فروش هاي برتر سینمای کشور ایران ایستاده و توجه مردم رابه خود جلب کرده است، فیلمی که کمدی است. توضیحات منوچهر هادی و بابک کایدان، کارگردان و فیلمنامه نویس «آینه بغل» درباره زیر و بم این فیلم، از آنها درباره نقاط ضعف و قوت فیلم، بازی جواد عزتی، چالش هاي کمدی و چند نکته دیگر پرسیده ایم.
منوچهر هادی و بابک کایدان، پیش از «آینه بغل» تجربه همکاری در فیلم «زندگی جای دیگری است» و سریال «خوب، بد، زشت» را داشته اند. «سریال پاهای بی قرار» تازه ترین فیلمنامه اي است که کایدان نوشته و هادی مشغول کارگردانی آن است. نکته جالب درباره این دو، معاشرت میان جدی و کمدی است.
برای همین در کارنامه شان هم شاهد ملودرام هستیم و هم کمدی. انها دراین گفتگو توضیح میدهند که چرا دریک حوزه نمیمانند، درباره سختیهای هر وجه از کار گفته اند و همچنین درباره نقاط ضعف و وقت «آینه بغل» توضیح داده اند.
شبیه قصه «آینه بغل» را پیش تر دیده ایم. تقابل دارا و ندار بارها سوژه فیلم و سریال شده است. این قصه برای تان چه جذابیتی داشت که سراغ آن رفتید؟
کایدان: سه سال پیش درگیر کاری بودم که ایده «آینه بغل» از دل آن بیرون آمد. این ایده یک تصویر در ذهن من بیدار کرد که متعلق به 30 سال پیش است. تقریباً 9 ساله بودم که با سرویس، از مدرسه بر می گشتیم. دو خودرو تصادف کردند. یک پیکان به یک بنز زد و چراغ عقبی آن شکست. راننده پیکان پیاده شد، به بنز و چراغ شکسته آن نگاه کرد. بدون آن که حرفی بزند، روی زمین نشست و دستش را روی پیشانی گذاشت و شروع به گریه کرد.
راننده بنز سمت او آمد، خم شد، توی گوش او چیزی گفت، دست پشت شانه اش زد، سوار بنز شد و رفت. به مرور زمان این تصویر در ذهنم کمرنگ شده بود؛ وقتی ایده «آینه بغل» شکل گرفت، تصویر خفته، بیدار شد و احساس کردم بحث دارا و ندار و مسئله فاصله طبقاتی موضوع خوبی برای تبدیل شدن به فیلم است. سوژه رابا منوچهر هادی که آن موقع درگیر سریال «آمین» بود، در بین گذاشتم و گفت اگر بنویسی آنرا می سازم.
هادی: حدود س سال پیش، دوستم بابک کایدان، طرحی سه صفحه اي تایپ کرد و همان ابتدا که خواندم گفتم این فیلم را می سازم. زوجی 15 میلیون جمع کردند تا ازدواج کنند، اما آینه بغل ماشینی را در تصادف می شکنند که هزینه آن 30 میلیون تومان است. بعنوان ایده برای جرقه اولیه همین قدر برایم کافی بود. بابک منتظر بود تهیه کننده اي حاضر به عقد قرارداد شود و دقیقا بعد از کار سالوادور بود.
شما بعنوان کارگردان به فروش فیلم ایمان داشتید؟ پس چرا دیر تهیه کننده پیدا کردید؟
هادی: بله؛ میدانستم فیلم پرفروشی میشود اما تهیه کننده اي اعتماد نمیکرد چون هنوز وضعیت فروش سالوادور در گیشه چندان مشخص نبود. میخواستم قراردادی با آقای سهراب پور و پروین حسینی برای فیلم دیگری به نام «ماداگاسکار» ببندم که خلاصه قصه «آینه بغل» را دراین بین تعریف و همانجا قرارداد را امضا کردم. تهیه کنندگان گفتند اگر جا دارد، بخشی از قصه را در بيرون از کشور بگیریم، اما من دوست نداشتم و معتقد بودم قصه ایرانی است.
یک ویژگی مشترک شما این است که بین کمدی و جدی در معاشرت هستید. با توجه به موفقیت اخیر تصمیم ندارید فقط کار کمدی انجام دهید؟ اصلا کدام حوزه سخت تر است؟
کایدان: کمدی برخلاف ملودرام خیلی متکی به اجرا است. وقتی یک ملودرام مینویسی در بدترین حالت آن، قصه روایت میشود و چندان امکان بداهه پردازی وجود ندارد چون بازیگر و کارگردان طبق معمول دخل و تصرف کمتری در آن میکنند. کمدی مثل کسی است که جوک تعریف میکند اگر نتواند
رو آنرا منتقل کند، بی مزه میشود. ازآن طرف کارگردان هایي که کمدی را خوب اجرا کنند، کم هستند. سختیهای ملودرام از این زاویه کمتر است. ضمن اینکه تعداد فیلمهای ماندگار ملودرام نسبت به کمدی بیشتر است. چون مخاطب را درگیر لحظات حسی میکند.
هادی: به نظرم کارگردانی که در حوزه تخصصی فیلمسازی کار میکند، باید این آمادگی را داشته باشد که بتواند در هر ژانری کار کند. البته باید فیلمنامه خوب یا درجه یکی باشد تا فیلمساز برای کارکردن ترغیب شود، وگرنه کارگردانی صرف یا شکستن قواعد کارگردانی راه به جایی نمیبرد. بعنوان کارگردان باید بدانیم در کمدی چه قواعدی را رعایت کنیم و نیاز به تخصص دارد.
حرف شما درست ولی کمدی تان فروش داشته اما فیلمی مثل «زندگی جای دیگری است» علی رغم داشتن ستاره شکست خورد.
هادی: فیلم «زندگی جای دیگری است» اجتماعی است و این فیلم را ناکام نمیدانم، چون فروش آن سقف معینی دارد و خودم فیلم را خیلی دوست داشتم. سقف فروش این فیلم ها بطور معمول همین حالا دو تا سه میلیارد است. اگر منوچهر هادی کارگردان حرفه اي محسوب شود، باید بتواند هر فیلمی را کار کند. منظور این نیست که هر فیلمنامه اي را سفارش دادند، کار کند بلکه قطعا باید آن فیلمنامه را دوست داشته باشم.
دلتان بیشتر با کمدی است یا ملودرام؟
هادی: دغدغه و مسیر اصلی فیلمسازی ام، اجتماعی از جنس «زندگی جای دیگری است» و «به یک کارگر ساده نیازمندیم» است. این طور هم نیست که دغدغه ام به هیچ عنوان کمدی نباشد. من فیلم اجتماعی کار میکنم و به هر حال سرمایه گذار میخواهد اصل دارایی اش برگردد
و هیچکس نمیگوید برای تفکرت پول میدهم و اگر فروخت یا نفروخت، اشکالی ندارد. در عین حال نمیتوانم به آنها دروغ بگویم و بگویم این فیلم اجتماعی به اندازه «من سالوادور نیستم» فروش میکند. من با بخش خصوصی کار میکنم و حاضر نیستم با بخش دولتی کار کنم، چون ممکن است چیزهایی از من بخواهند که بخشی ازآن دغدغه ام نباشد.
کایدان: برای من تفاوتی ندارد؛ همانطور که اشاره کردم کمدی سخت تر است. در چند سال اخیر کار کمدی کردن سخت تر هم شده؛ این را جامعه شناسان باید جواب دهند که چرا مردم هرچقدر افسرده تر میشوند، شوخ طبع تر میشوند و از تلخ ترین اتفاقات جوک درست میکنند!
فیلمنامه «آینه بغل» موقع اجرا چقدر تغییر کرد؟
کایدان: دنیا کلی فیلمنامه و درک سکانس ها درآمده و اگر نقدی به فیلمنامه آن باشد، میگویم کار من است. در اجرا حتماً تغییراتی در فیلمنامه ایجاد میشود، مهم این است که با درک صحیح از فیلمنامه و با هماهنگی اتفاق بیفتد. من جزو نویسنده هایي هستم که تعصبی روی یک دیالوگ یا موقعیت ویژه ندارم.
تعصب بر این است که کارگردان و بازیگر سکانس را خوب متوجه بشود و «آتش» را بفهمد و بداند چه هدفی پشت نوشتن وجود داشته. حتی از نظر من بداهه ایراد ندارد به شرط آن که به روح فیلمنامه کمک کند. سکانس پایانی کمی تغییر داشت ولی ماهیت، همان بود. منوچهر هادی برای فیلمنامه نویس احترام قائل است و اگر بخواهد تغییری ایجاد کند، مشورت میکند.
«آینه بغل» لحظات جذاب کم ندارد اما تکیه شوخی ها به جواد عزتی و کاراکتر اوست. یعنی اگر کسی عزتی را دوست نداشته باشد، نمیتواند از فیلم لذت ببرد. انداختن همه ی بار کمدی به دوش یک بازیگر ریسک نبود؟
هادی: قبل از قطعی شدن تهیه کنندگان، به خاطر همکاری قبلی، حضور گلزار برایم قطعی بود. برای نقش جواد عزتی دو گزینه جواد عزتی و رضا عطاران را داشتیم. بخشی از اتفاق خوبی که به لحاظ بازی برای جواد عزتی افتاد، بدلیل حضور پارتنرهای خوب و البته بازی خوب اوست.
آقای عزتی بطور هم زمان در فیلم «هزارپا» داودی بودو از ابتدا با گروه کارگردانی هماهنگ کردیم، اما این همکاری به شکل بدی اتفاق افتاد و همه ی ما سر صحنه دلمان به حال جواد می سوخت. بالای 9 روز پزشک سر صحنه می آمد و به جواد سرم وصل میکرد تا بتواند دیالوگ بگوید. اما بعد از گفتن یکی از دیالوگ ها با نازنین بیاتی، جواد عزتی افتاد و بی هوش شد!
کایدان: برای ما خیلی مهم بود که جواد عزتی در «آینه بغل» بازی کند. شخصیت که بازی کرده تنها کاراکتری است که موقع نوشتن به جواد فکر میکردم. نقدی که وارد میکنید، مثل این است که بگویید اگر در فیلم «مارمولک» پرویز پرستویی نبود چه می شد؟ هر کار کمدی، متکی به بازیگرش است. برای همین است که میگویم فیلمنامه جای خود اما برای تکمیل شدن، نیاز است بازیگر درست انتخاب شود و کارگردان روح فیلمنامه رابه خوبی منتقل کند.
تاکید من و منوچهر هادی این بود که جواد عزتی را لازم داریم. ما هم به این خطر فکر کرده بودیم که اگر بازیگر دیگری بازی کند، آیا اتمسفر فیلم منتقل میشود؟ البته که جواد عزتی مثل هر کمدین دیگر باید در جای مناسب خود قرار بگیرد. این جای مناسب، با فیلمنامه، کارگردانی و بازیگر رو به رو تکمیل میشود. اگر مقابل جواد، رضا گلزار نبود قطعا اتفاق ایده آل رخ نمی داد.
نقدی که «آینه بغل» به اینستاگرام وارد میکند، بجا است اما از یک جایی به بعد رنگ شعار میگیرد. چرا این مسئله را زیرپوست بیان نکردید؟
هادی: فضای مجازی مسئله روز است و هیچ گاه در فیلمنامه خودم ودر اکران مردمی کسی را اذیت نکرد.
کایدان: وقتی حضور رضا گلزار قطعی شد، گفتم اگر آن دیالوگ ها از زبان رضا گلزار بیان شود، گویی حرف خود اوست و مخاطب فکر میکند گلزار خارج از فیلم این حرف ها را بیان میکند. من بعنوان نویسنده تصورم این بود اگر بتوانیم مخاطب را خوب سرگرم کنیم، دربخش هاي پایانی هر چه بگوییم گوش میکند. این فرمولی است که در تمام سریال و فیلمهای خارجی اتفاق میوفتد. مثلاً یک کار وحشتناک می سازند؛ با مفاهیم دینی.
ولی اول سعی میکنند مخاطب را درگیر کنند. وقتی قلاب گیر کرد هر حرفی بزنند مخاطب میشنود. گفتیم در پایان که مخاطب با «آینه بغل» همراه شده، آن حرف ها را درباره فضای مجازی بزنیم شاید تلنگری باشد. درباره اجتماعی که شکل می گبرد، شاید بگوییم فانتزی است اما به نظرم این اتفاق میوفتد چنان چه نمونه هاي عینی اش را گاهی شاهدیم. همین هم اکنون محمدرضا گلزار پنج میلیون فالوئر دارد و اگر جایی قرار بگذارد خیلی از فالوئرها جمع میشوند.
چرا شما هم به سیاق فیلم هایي که براساس تقابل دارا و ندار ساخته میشود ،حکم صادر میکنید و میگویید پول الزاما خوشبختی نمی آورد؟
کایدان: من یک فیلمنامه نوشته ام به نام «تگزاس» که سال آینده اکران میشود و هیچ پیامی در آن نیست. در «آینه بغل» دغدغه هایي داشتیم که آشتی طبق پولدار و فقیر است. ازآن سو بعنوان یک هنرمند برایم مهم بود که جامعه نیاز به شادی دارد و هفت سال پیش «پریناز» را نوشتم
ولی در روزگار فعلی احساس میکنم نباید آینه دق رو به روب مخاطب گیرم و بگویم تلخی هاي زندگی ات را ببین. هدف من در وهله اول شاد کردن مخاطب بودو بعد ازآن میخواستیم چند حرف بزنی»: آن که پایین شهری است الزاما لات و چاقوکش نیست و آن بالاشهری خیلی مرفه و بی درد نیست.
در عین حال موضوعات ریز دیگری را مطرح کردیم. «آینه بغل» پر از نیش و کنایه است ولی قصه را ساده روایت کردیم. اساس کمدی، شوخی با دین، سیاست یا مسائل جنسی است اما ما محدودیت داریم. بحث قانون و وزارت ارشاد هم نیست؛ جامعه پذیرای هر شوخی اي نیست.
ما سعی کردیم یک کمدی شریف به این معنا که خانواده ها با بچه ها بروند و با خیال آسان تماشا کنند، بسازیم. هیچ اشاره و شوخی فیزیکی و کلامی در فیلم نیست بلکه لحظاتی وجوددارد که بچه ها هم میخندند.
تلاش کردم کلیشه نباشم
روایت یکتا ناصر از «آینه بغل»، بازی در فیلم کمدی، همکاری با همسرش، گلزار و…
یکتا ناصر در فیلم همسرش، منوچهر هادی یکی از بهترین بازی هایش را ارائه کرده: دختری که از فرانسه به ایران بازگشته و از فرهنگ و آداب و رسوم مردم ایران چیز زیادی نمیداند، پارسی رابا لهجه صحبت میکند، زیادی صادق است و به خاطر برخی اتفاق هاي مرموز که دور و برش رخ میدهد، در ازدواج با نامزدش «محمدرضا گلزار» دچار شک شده است.
این نقش پتانسیل کلیشه و البته لوث شدن را دارد به ویژه آن که «آینه بغل» کمدی است و نقش یک دختر لوس از خارج برگشته هم تا به حال در کمدی هاي زیادی وجود داشته. ناصر اما گرفتار نمیشود و حواسش هست لهجه پارسی و نوع بیان کلمات تبدیل به پاشنه آشیل نشوند.
مهم تر اینکه تا آخر راکورد را نگه می دارد. خانم ناصر درسال هاي اخیر به خاطر نقش هاي غیرشیک تحسین شده بودو حالا نشان میدهد به پختگی کافی برای جان دادن به شخصیت هاي مختلف رسیده است. روایت او از این فیلم کمدی را بخوانید.
حضور کمرنگ در کمدی
تعداد زیادی از فیلمهای کمدی خوب نیستند و تنها نام کمدی دارند. تعداد زیادی از فیلمهای کمدی که به من پیشنهاد شدند اصلا کمدی نبودند. اگر حتی کارگردان «آینه بغل» منوچهر هادی نبود، در آن بازی میکردم چون فیلمنامه را دوست داشتم. «من سالوادور نیستم» را شاید انتخاب نمیکردم.
در تعداد زیادی از مواقع که در کارها منوچهر حضور دارم، سعی میکنم سخت گیری هاي کارهای دیگر را کنار بگذارم و تحملم را بیشتر میکنم. من نتیجه فیلم سالوادور را دوست داشتم اما درباره نقشی که به من پیشنهاد شد، فکر میکردم این جنس از کار را انجام دادم و ممکن بود تکرارش منجر به اتفاق خوبی نشود. البته شاید اگر کارگردان دیگری بود که از لحاظ کمدی کارش جواب داده بود، قبول میکردم، اما با خاطرجمعی نمیتوانم بگویم به خاطر فیلمنامه صد در صد قبول میکردم.
دغدغه لهجه
ازآن دست بازیگرانی نیستم که کار خودم را انجام دهم و بازی دیگران برایم هیچ اهمتی نداشته باشد. قطعا تاثیر میگیرم و سعی میکنم براساس شرایط اتفاق خوبی رقم زده شود. لهجه و مدل حرف زدن به بازیگر ربط دارد. تلاش کردم استفاده از لهجه کلیشه اي نشود و برایم این اهمیت داشت که آزاردهنده نباشد و تبدیل به کسی نشوم که ادای کسی را در می آورد. درسال هاي اخیر کارهای زیادی با لهجه هاي متفاوت انجام دادم و برایم مهم نبود که بخواهم خودم را نشان دهم.
درباره همکاری با گلزار
جدیت محمدرضا گلزار را در فیلم برداری «آینه بغل» دیدم و گاهی هم به پروژه «عاشقانه» می رفتم و از نزدیک شاهد این رفتار بودم. جدیت و اهمیتی که محمدرضا گلزار برای کار قائل است، مثال زدنی است. پشت صحنه ما فوق العاده و دوست داشتنی بودو تهیه کننده و سایر بازیگران توانستند این انرژی را منتقل کنند.
بیکاری را ترجیح میدهم
فکر میکنم تمام بازیگران در هر سطحی انتخاب میشوند، اما بعضی انتخاب گسترده تری دارند و بعضی کمتر. همیشه برایم اهمیت داشت فیلم و نقش را دوست داشته باشم تا نتیجه ایده آل از آب دربیاید. تعداد فیلمهای کارنامه ام محدود است و این مشخص میکند که اکثر اوقات پاسخم منفی بوده است. از زمانی که با منوچهر کار کردم، همیشه تشویقم کرده که به سرعت جواب منفی ندهم، چون برایم سخت است که در کاری که دوست ندارم باشم و بیکاری را ترجیح میدهم.
دستاوردهای بازی در فیلمهای همسر
بدلیل شناختی که من و منوچهر هادی از هم داریم، خیلی آسان تر میتوانیم باهم کار کنیم ودر فیلمهای منوچهر اتفاق هاي خیلی خوبی برایم افتاده است. فکر میکنم خیلی از بازیگرانی که با او کارکردند، میدانند که برای بازیگران، کارگردان خوبی است. گاهی پیش آمده در فیلم هایي از منوچهر حضور داشتم که اگر کارگردان دیگری بود که از او شناخت نداشتم، بازی نمیکردم.