پارس ناز پورتال

آیا افسوس روزهای گذشته را خوردن کار درستی است؟

آیا افسوس روزهای گذشته را خوردن کار درستی است؟

آیا افسوس روزهای گذشته را خوردن کار درستی است؟ 

مطمئنا همۀ ما در قبل کارهایی انجام داده ایم که اکنون از انها پشیمان هستیم یا برعکس تعداد زیادی از کارها را نکرده ایم. همۀ وقت} در قبل سیر می کنیم،نگران آینده ایم و شاکی از زمان حال! این عادت اکثر انسانهاست که حسرت روزهای قبل را میخورند

 

و از آن روز‌ها و لحظه ها به نیکی و خوبی یاد می کنند و از زمان حال گله وشکایت دارند گرچه در این میان هم میباشند کسانی که قبل‌ي خوبی ندارند و حتی به روزهای قبل شان به دیده انزجار می‌نگرند.به هر حال بیشترین افراد، به قبل شان دل بسته اند و همۀ وقت} آرزو و هوس قبل را در سر دارند، قبل اي که برایمان لذت بخش بود و یا می توانستیم لذت بخش کنیم اما قدر ندانستیم…

 

گاهی سر می‌چرخانم و به قبل نگاه می کنم:
-یادش بخیر یک زمانی پدر و مادری داشتیم که همۀ را دور هم جمع میکردند اما حالا دیگر خبری از آن دورهمی هاي شلوغ و پلوغ نیست!آن روزها را قدر ندانستم… یادم می‌آید که گاهی مشغول کار منزل ام بودم که یادم می افتاد 5 روزی هست که خبری از پدر و مادرم ندارم! یا حتی گاهی که پدر و مادرم از من میخواستند که به مشاهده‌شان بروم مدام در منزل غر می زدم که اي بابا خودم کار و زندگی دارم حالا باید خونه مامانم اینا هم بروم

 

-همۀ وقت} یکی از آرزوهایم این بود که در زندگیم به یک جایی برسم تا بتوانم تمام کمبودهای زندگی خودم و پدر و مادرم را جبران کنم. با زحمات خودم و پدر و مادرم دانشگاه دولتی قبول شدم …تحصیلاتم را به درجات بینظیر رساندم …پزشک شدم، مقاله زدم، وضع مالیم بینظیر شد… شب ها تا دیر وقت مشغول کار بودم به قدری که دیگر تمام دغدغه و زندگیم شده بود بیمارانم اما تدریجی یادم رفت که هدفم چه بوده هست! زمانی که به خودم آمدم دیگر خیلی دیر شده بود…

 

شب ها تا دیر وقت سر کار میمانیم و روزها چنان درگیر کار می شویم که فرصت یک تلفن زدن را هم پیدا نمیکنیم… زندگی تمام میشود و ما هنوز زندگی نکرده ایم

 

-دوران نامزدیمان را یادت می‌آید،چقدر بی دغدغه بودیم…نه مسئولیت زندگی بود و نه خرج و برج منزل اي! اما حیف! نتوانستم مفید از آن دوران لذت ببریم؛مدام با هم درگیر یک سری حرف و حدیث هاي بی ارزش بودیم…

 

افسوس !چه روزهایی بود یادش بخیر… کاش یکبار دیگر تکرار می‌شد تا می توانستیم درست از آن دوران لذت ببریم.به راستی چرا ما آدم ها همۀ وقت} حسرت قبل اي را میخوریم و انتظار آینده را می کشیم و لذت بردن از زمان حال را بلد نیستیم؟! دقیقا کی می خواهیم از زندگی لذت ببریم؟!

 

چهل‌سال پول جمع كردیم؛ حالا لذتش رو ببریم!
چند وقت پیش پیام جالبی را می‌خواندم که نوشته بود: همه ي وقت و همۀ جا چشمم دنبالش بود خیلی دوستش داشتم از نگاهایش میدانستم او هم من را دوست دارد..بعد سال ها انتظار با عشق ازدواج کردیم…

 

خوشبخت بودیم اماهیچوقت نتوانستیم از کنار هم بودن لذت ببریم چون باید پول هایمان را پس انداز می کردیم برای خرید منزل ،اتومبیل، گرفتن عروسی .همۀ وقت} هر چیزی راکه دوست داشتم میگفتم هم اکنون نه بعد ازعروسی همین حالا باید منزل بخریم…هر دوسخت پول هایمان رو پس انداز می کردیم…

 

پیروز شدیم منزل را خریدم و جشن عروسی خیلی جذاب گرفتیم..
از فردای آن روز به فکر این بودیم لوازم خانمان را اخیر کنیم…گوشت و مرغ در منزل همۀ وقت} باشد، میوه هاي چند رنگ داشته باشیم…

 

با آمدن بچه به فکر این بودیم بچه مان لباس هایش مفید باشد ،غذایش مقوی باشد!

 

خلاصه تاوقتی بچه هایمان سرو سامان گرفتند هر روز‌دغدغه چیزی را داشتیم …خونه بزرگ تر_اتومبیل بهتر_مبل زیباتر_خرج دانشگاه_ عروسی_ جهیزیه…

 

روزها گذشت وما پیر شدیم ما ماندیم و یک منزل بزرگ ،یک خودرو پارک شده در پارکینگ که بهره گیری نمی‌شد…بچه هایي که درگیر زندگی خودشانند…

 

ما پیر شدیم و از زندگی لذت نبردیم…پیر شدیم و یادمان افتاد هنوز آن کافه که قرار بود بعد عروسی برویم را نرفتیم…یادمان افتاد آن شام رویایی دونفره رو نخوردیم…یادمان افتاد پارک سر کوچه را هم نرفتیم…یادمان آمد نرفتیم سینما تا فیلم کمدی ببینیم….

 

یادمان آمد هیچ سالگرد ازدواجی را نگرفتیم…
یادمان آمد چقدر زود تولد هم دیگر را فراموش کردیم…
یادمان آمد پشت تلفن فقط فهرست خرید را گفتیم اما حال هم را نپرسیدیم…

 

یادمان آمد چقدر دوستت دارم بود که باید هر روز میگفتیم اما نگفتیم….یادمان آمد چقدر بوسه بود که ماند رو دستمان…یادمان آمد چقدر وقت بود هم را در آغوش نگرفته بودیم…

 

یادمان آمد عکس هاي دونفرمان را هم نگرفتیم
از این زندگی ما فقط یادگرفتیم داشتن منزل و ماشینش را…

 

زندگی قبل

همین حالا از زندگی لذت ببریم تا در آینده حسرت قبل از دست رفته را نخوریم‎

 

همین امروز کِیف زندگی را کنید… !
گاهی مشکل از طرز فکرهای ماست که باعث میشود حسرت قبل را بخوریم و به فکرآینده باشیم و از زندگی فعلی‌مان لذت نبریم . فکر می کنیم داشتن زندگی خوشحال و بی دغدغه با پول جبران شدنیست! مشغول کار میشویم تا پول لازم برای مخارج زندگی را تهیه کنیم. از تفریح و استراحت و باهم بودن می‌زنیم

 

تا مقدمات زندگی فراهم شود بعد در کنار هم زندگی کنیم اما تدریجی یادمان می‌رود هدفمان چه بوده! شب ها تا دیر وقت سر کار میمانیم و روزها چنان درگیر کار می شویم که فرصت یک تلفن زدن را هم پیدا نمی‌کنیم… زندگی تمام می‌شود و ما هنوز زندگی نکرده ایم.

 

همه ي وقت فکرمان درگیر نداشته هایمان هست و در حسرت قبل اي به سر می‌بریم که حالا نیست! و در فکر آینده اي هستیم که در دست ما نیست! اگر تنها کمی به داشته هایمان فکر کنیم و از همان حال لذت ببریم آن زمان زندگی کرده ایم . به پدر و مادری که میباشند و در آینده ممکن هست دیگر نباشند،

 

به سلامتی که خیلی ها در حسرتش هستندو ممکن هست یک روز آن سلامتی هم از ما گرفته شود، به همسر مفید و مهربانی که در کنارتان هست. همین امروز کِیف زندگی را کنید…

 

از الآن کافه هاي زندگیتان را بروید،لباسهای زیبایتان را برای کسانی که دوستشان دارید بپوشید،به کسانی که دوستشان دارید هر روز بگویید که چقدر دوستش داریدو… گاهی شام را باهمسرتان به رستوران بروید مطمئن باشید با سالی سه چهار بار رستوران رفتن نمی توانید منزل بخرید….تولد فقط سالی یک‌بار هست…سالگرد ازدواجتان را هم همچنین ساده برگزارش کنید اما هیچ وقت فراموش نکنید….

 

ما فقط یک‌بار به جهان می آیم و یکبار زندگی میکنیم…شاید فردایی وجود‌ نداشته باشد…پس همین حالا از زندگی لذت ببریم تا در آینده حسرت قبل از دست رفته را نخوریم.