تغییرات فرهنگی چشمگیری كه در نیمه دوم قرن گذشته به وقوع پیوست، تاثیر عظیمی بر ازدواج و انتظارات و تجربیات آنها كه ازدواج كردهاند، گذاشته است. خانوادهدرمانگر معروف گورمن، اعتقاد دارد تغییرات در قانون ازدواج، نگرشی آزادانهتر به موضوعات جنسی، دسترسی آسان به راههای جلوگیری از بارداری، رشد قدرت مالی و سیاسی زنان، همه و همه باعث شده است كه انتظارات و الزامات ازدواج، تنها داشتن وضعیت مالی مناسب و اطمینان از تولیدمثل نباشد و بسیار فراتر از آن رود.
معیارهای هر كشور
در هر كشور ازدواج بر اساس فرهنگ و سنتهای آن جامعه صورت میگیرد. افراد یكدیگر را براساس وجوهی كه به نظر خودشان مهم است، مانند زمینههای مذهبی، هوشی، مالی، موقعیت اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی و فردی به عنوان زوج خودشان انتخاب میكنند. موضوعی كه قابل بررسی است، این است كه چرا و چگونه برخی از زوجها در حل كردن سادهترین مسائل زندگی با دشواری و سردرگمی مواجه هستند؟ عناصر اصلی یك انتخاب خوب در ازدواج چه میتوانند باشند.
جهت یافتن پاسخ این سوالها و سوالهای مشابه، تحقیقات بسیار گوناگون و فراوانی صورت گرفت كه ازدواج تعریف شد و كاركردهایی كه ازدواج دارد، مشخصتر شد. خانواده درمانگران و زوج درمانگران مختلف با گرایشهای نظری متفاوت منشأ مشكلات و شیوههای حل كردن آنها را تعریف كرده و پژوهشهای میدانی متفاوتی جهت مشخص كردن میزان اثربخشی آنها انجام دادند.
پیشآگهیهای مثبت و منفی
پیروی همین تحقیقات، متخصصان عوامل منفی و مثبت در ازدواج را تعیین كرده و نام بردند. عوامل منفی به عنوان پیشآگهی منفی و وجود عوامل مثبت به عنوان پیشآگهی مثبت در ازدواج در نظر گرفته میشوند. برخی از عوامل منفی، وابستگی مالی و عاطفی زیاد به والدین،تفاوت سنی زیاد، تفاوت در فرهنگ و خردهفرهنگ، وجود مشكلات در خانواده اصلی با والدین یا برادر و خواهرها، اعتیاد و مشكلات شخصیتی؛ عوامل مثبت: تشابه در وضعیت تحصیلی، اقتصادی – اجتماعی، علایق، هوش و شخصیت هستند.
هنری بیكس همین مفهوم را به نوع دیگر ابراز بیان كرده. او اعتقاد داشت دو نفر كه ازدواج میكنند، در سه «زیر سیستم» با یكدیگر درگیر میشوند و «مكمل بودن» افراد در آنهاست كه اهمیت دارد. «زیرسیستم عمومی» كه نژاد و قومیت، طبقه اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و زمینههای مذهبی در آن قرار دارند. «زیرسیستم من مركزی» كه ارزشها و اهداف شخصی فرد را دربر میگیرند و زیرسیستم سوم كه بیانگر «تناسب ناهشیار» بین زوج است. او اعتقاد داشت مكمل بودن در دو زیرسیستم میتواند پیشآگهی خوبی برای ازدواج باشد و روابط را از ثبات نسبی برخوردار كند و منجر به رضایتمندی در رابطه شود. مثلا اگر زوجی ارزشهای فرهنگی و طبقه اجتماعی (زیر سیستم1) و در تصمیمات شخصی (زیر سیستم 2) با یكدیگر هماهنگی و تناسب داشته باشند یعنی مكمل باشند، میتوان گفت كه میتوانند زندگی زناشویی بهتری داشته باشند. او اعتقاد داشت با بررسی این تناسبها چه در جهت مشاوره ازدواج و چه در زوجدرمانی، میتوان مراجعهكنندگان را راهنمایی و كمك كرد.
بدین ترتیب برقراری یك رابطه خوب و صمیمانه بستگی به این دارد كه هر فرد چه خصوصیاتی دارد و آن خصوصیات برای طرف مقابل چه ارزشی دارد. ارزش هر خصوصیتی بسته به این است كه طرف مقابل از چه فرهنگ و طبقه اجتماعی آمده و ارزشها و اهداف شخصی وی چگونه است. در میان تحصیلات نیز از آن دسته خصوصیاتی است كه تاثیرگذاری آن در وهله اول بستگی به فرهنگ و طبقه اجتماعی كه زوجین در آن زندگی میكنند، دارد. در برخی كشورها و فرهنگها هنوز برای زنها و مردها تحصیل امری لازم شمرده نمیشود و در برخی، ارزش اجتماعی محسوب میشود یا در برخی طبقات اجتماعی و خانوادهها تحصیلات عالی امری بسیار مهم و در برخی بیاهمیت است. در وهله دوم به اهداف و ارزشهای هر فرد مربوط میشود یعنی این مساله برای هر فرد چه اهمیتی دارد.
معیارها در كشور ما
در ایران میزان تحصیلات از عوامل مهم و تعیینكننده وجهه اجتماعی است. بیشتر تحقیقات نشان دادهاند كه اگر مرد دارای تحصیلات عالی باشد و زن دارای تحصیلات متوسطه یا هر دو دارای تحصیلات یكسان باشند، احتمال اینكه مشكل پیش آید كمتر است ولی اگر زن دارای تحصیلات عالی باشد و تحصیلات مرد در سطح عادی یا كم باشد یا مرد دارای تحصیلات عالی باشد و تحصیلات زن كم یا وی بیسواد باشد احتمال اینكه مشكل پیش بیاید، بیشتر است. گاهی این امر یعنی كسب تحصیلات بالاتر یكی از زوجها حین زندگی زناشویی اتفاق میافتد و كم نیستند خانوادههایی كه به دلیل همین اتفاق مثبت از هم میپاشند؛ اصولا بهتر است سطح تحصیلات زوجین با یكدیگر تفاوت زیادی نداشته باشد.
افرادی وجود دارند كه سطح و نوع تحصیل برایشان مسالهای بسیار مهم است و در صورت كوچكترین احساس برتری نسبت به همسرشان از این جهت، احساس برتر بودن پیدا میكنند زیرا آنها افراد را براساس سطح و نوع تحصیلاتشان ارزشگذاری میكنند. اینها اصولا افرادی هستند كه یا در هنجارها و ارزشهای اجتماعیشان سطح تحصیلات امری بسیار مهم شمرده میشود یا در ارزشها و اهداف فردی خودشان اینگونه است، مثلا بعضی افراد بزرگترین هدف برایشان كسب تحصیلات عالی است، بعضی در دوستیابی داشتن تحصیلات بالا برایشان ارزش مهمی محسوب میشود و بعضی با تحصیلات بالا سعی میكنند احساسهای كهتری خودشان را بپوشانند.
در صورت وجود اختلاف سطح تحصیل، افراد قبل از ازدواج باید از آگاهی این تفاوت در به وجود آوردن اختلاف آگاه شوند تا با پیشزمینه بیشتری ازدواج كنند یا اگر ازدواج كردهاند، با آگاهی بیشتری اقدام به تحصیل یا ادامه تحصیل دهند.