پارس ناز پورتال

برندسازی احساسی تا چه اندازه سودمند است؟

برندسازی احساسی تا چه اندازه سودمند است؟

برندسازی احساسی تا چه اندازه سودمند است؟ 

برندسازی احساسی یعنی بتوانیم احساسات دیگران را در مواجهه با برند در عرض 30 ثانیه برانگیخته کنیم که تقریبا کار سختی هست. برندسازی همواره با به کارگیری لوگو، شعار، طرح رنگ یا موارد دیگر شناخته شده هست. یکی از مهم‌ترین راه هایي که با آن یک برند به زندگی مردم راه پیدا می‌کند تاثیراتی هست که بر زندگی مشتریان خود می‌گذارد. حس قوی دقت کامل به یک برند، مثل نایک، در موفقیتش نقش بزرگی ایفا میکند.

 

برندسازی احساسی روش قدرتمندی برای ایجاد وفاداری به برند و جذب مشتریانی هست که بارها به برند رجوع میکنند. اتفاقاتی که شما را به گریه یا خنده می اندازد یا شما را عصبانی میکند در ذهن شما نیز میماند. احساسات قوی آن اتفاقات را در ذهن ماندگار می‌کنند؛ به طور نمونه، احساسات قوی در اساس تبلیغات هم کالا را در ذهن ماندگار و همین طور برند را مشهور می‌کنند.

 

انسان ها تحت تاثیر احساسات خود قرار میگیرند؛ تحقیقات نشان داده هست تنها 30 درصد از خریدها منطقی میباشند، در حالی‌که 70 درصد دیگر خریدها هیجانی هست. این امر نشان می‌دهد هر برندی به استراتژی اي نیاز دارد که مخاطبان خود را از نظر احساسی درگیر نگه دارد.

 

بعضی کارشناسان به طور فزاینده در پرداختن به احساسات قوی مشکل دارند. آیا تبلیغات P & G در بازی هاي المپیک 2016 را به دلیل می آورید که در آن المپیکی ها از مادران خود تشکر کردند؟ این نوع تبیلغات که احساسات قوی را تحریک میکنند در برندسازی احساسی مهم هست.

 

کارشناسان چگونه می‌توانند احساسات مشتریان را در 30 ثانیه برانیگزند؟ از طریق داستان گویی؛ بیان داستان همچنان قوی ترین روش برای برانگیختن واکنش احساسی هست. گرچه این ارتباط احساسی با مشتری همه ي وقت نباید ذاتا مثبت باشد؛ بلکه می‌تواند ترس «انها چیزی را از دست خواهند داد» یا حس گناه «آنها به اندازه کافی برای خانواده خود وقت صرف نمی‌کنند»

 

و کمک به انها برای رسیدن به آرزوهای زندگی شان باشد؛ برای مثال، تبلیغات محصولاتی که به ترک سیگار کمک میکنند به گفتن داستان هاي ساده که برای آموزش مصرف کنندگان درمورد خطرات سیگار کشیدن و تشویق انها برای گزینه سبک زندگی سالم هست احساسات آنها را بر می انگیزد.

 

لیست احساسات ممکن ادامه می یابد، اما نکته اي در همه ي انها مشترک هست: بسیار خودمحور میباشند. آن چه مصرف کنندگان میخواهند ساده تر شدن زندگی شان هست و برندها نیز می‌خواهند نیازهای احساسی مشتریان را برآورده کنند.تفاوت میان هر داستان احساسی و داستان بازاریابی مفید در این هست

 

که داستان بازاریابی هدفی دارد. هدف از داستان برند باید شفاف باشد؛ برای مثال، برند Cadbury درمورد شیوه هاي تهیه سالم شکلاتهای خود در یکی از تبلیغاتش گفت که هدف آنها آموزش طرفداران بالقوه در مورد جنبه هاي مهم برند بوده هست؛ از این رو، گذشته از بیان داستان داشتن هدفی روشن و منطقی ضروری هست. بیان داستان ابزاری برای رسیدن به هدف هست. این مسئولیت شماست که این هدف را مشخص کنید.

 

داستان هاي احساسی مفید نیز با تغییر با زمان به تکامل نیاز دارد. پیام ممکن هست فرق نکند، اما داستان تغییر می‌کند؛ برای مثال، شرکت کوکاکولا در سوپربول 2014 کشور آمریکا در آگهی تبلیغاتی خود جنبه هاي گوناگون فرهنگ هاي گوناگون امریکای امروزی را با سرود «ایالات امریکا» که به زبان هاي گوناگون خوانده شد نشان داد.

 

پس اساس این تبلیغ همان پیامیاست که برند کوکاکولا همه ي وقت به آن پرداخته هست: اصالت و تقسیم شادی و ایالات امریکا؛ تنها تفاوت در روش ارائه ایده هاي آن بود. کوکاکولا پیام خود را مطابق قرن 21 تکامل داده هست؛ این امر نشان می‌دهد کوکاکولا برند منسوخ شده اي نیست. با تغییر زمان، نوسازی داستان هاي برند بسیار مهم هست. داستان هاي احساسی قوی نیز قدرت نشان دادن تغییر برند را دارند.

 

اپل نمونه بارز برندی هست که از برندسازی احساسی بهره گیری کرده هست. این شرکت در دهه 1990 در حال ورشکستگی بود، اما با بازسازی برند کاری کرد که افراد جوان را جذب کند. اپل در حال حاضر به یک غول فناوری تبدیل شده و طرفداران زیادی برای خود جمع کرده هست.

 

تبلیغات برنده جایزه آیفون اپل از سال 2014 به روح خانواده و تعطیلات می‌پردازد. برندهای بزرگ دیگری که در استراتژی هاي خود از برندسازی احساسی بهره گیری کرده اند عبارت اند از پییسی، الای پمپرز، گوگل و مرسدس بنز. همه ي این برندها برای ارتباط با مخاطبان خود راه پیدا میکنند که ارتباط اي احساسی

 

به گزارش پارس ناز با انها برقرار کنند؛ بنابراین، در می یابیم که هر فردی میتواند به یک برند دلبستگی احساسی داشته باشد. هنگامی که یک برند حس خاصی را در مشتری ایجاد کند، بعید هست مشتری ارتباط جدیدی را از نو با برند نمونه دیگری آغاز کند. تشکیل چنین پیوند قوی هدف نهایی برندسازی احساسی هست.

 

شما، بعنوان یک بازاریاب، باید از خودتان بپرسید داستان برند شما و احساساتی که میخواهید با آن به دیگران انتقال دهید چیست؟ اگر پاسخ این سوال را نمیدانید یا حتی بدتر فکر میکنید پاسخ قانع کننده اي برای خود ندارید، می‌توانید مطمئن باشید در مشتریان شما نیز حس خاصی ایجاد نخواهید کرد؛ از این رو، به یاد داشته باشید

 

که برندسازی احساسی زمان بر هست و به دقت و دقت نیاز دارد، اما وقتی مشتریان خود را در جلوی استراتژی برند خود قرار دهید، در مسیر درست تشکیل ارتباط قوی با مخاطبان هدف خود قرار میگیرد و مشتریان وفاداری برای خود جمع خواهید کرد.

برندسازی احساسی تا چه اندازه سودمند است؟